سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش دو گونه است : دانشی که مردم ناگزیر از فراگیری آن هستند و آن رنگ[ ظواهر [اسلام است و دانشی که مردم اجازه دارند آن را واگذارند و آن قدرت خداونداست . [امام علی علیه السلام]
اس ام اس جدید باحال

به کجا پا گذارم در این غربت اندوه بار ،در این فاصله ها با خویش و از کجا تا به کدام مقصد ،سوار بر کدامین مرکب تاختن و تاختن و زندگی را بودن.رو میکنم به دقایقی که از پشت پنجره اطاقم در بیرون جاریست و هیاهوی رفت و آمدهایی که با شتاب کشتن زمان را گویی ایستاده اند در روزمرگی بی حاصلی که هر گامش نزدیکیست به مرگ و ایجاد فاصله ای با آن که بودیم .عده ای گرم آشنایی جدید و یا شوقی ساده از نگاهی زیبا که عشقش خواندن در تقلای تصاحب و حبس پرنده ای که در رقص پرواز دل سپردن به آن و عشقش نامیدن ساختن قفسی برا ی آن،عده ای در خیال تملک (چه خیال باطلی مگر نه آنچه از ثروت و دارایی در نزد ماست ،امانتی زود گذر است که یا به ارث میماند یا بر مالیات میرود از میان)به هر راه مشغولند به کاری که نامش را نان در آوردن گذاشتن و عده ای بی خیال تمام این هیاهوها ،خانه ای میسازند از شن در ساحل دریای مواج زندگی ،کاش میشد در قلب انسانها حک کرد که عشق بر آن نیست که تو را کس بشناساند و یا تو کس را بشناسی، که این خیالی باطل است به جهت فراق باورها ،منظرها وآگاهیها ،که باید قبول کرد هر انسان در دنیایی زندگی میسازد که تنها دنیای اوست که عشق نه در پی تصاحب آن دنیاست و نه در پی ویرانیش که عشق دریچه ایست برای ویرانی آن تصور که از خویش میبافدی در ذهن و تولدی تازه برای بودن ،عشق ققنوسیست که میسوزاندت تا تولد هر روزه تو ،دریچه ای باشد برای شناختت ،شناختی که جون حاصل گشت عشق لاجرم همنشین تمام لحظه هایت خواهد بود
این خود کیست؟
یکی در من تو را خواند ،یکی از عشق همی راند
یکی دائم به فکر خویش ،که عشق را بنده ای داند
یکی رضا رو سوی بالا کرد،غیر را چو حاشا کرد
یکی رضا بنده خاک شد ،چو دل بست و چو ماوا کرد
انسان جسم نیست چون در عبور زمان رو به فرسایش دارد و عدم و در ظاهر نه به تلاشی فراهم گردیده که دلیلی بر نقصان عمل باشد نه به تلاشی پایدار میماند که دلیلی بر عدم کوشش و دانش باشد.انسان اندیشه نیست چون نقطه اتکا آن به حواسی ست که در قیود فرکانسهای ارزیابی و آگاهی اسیر است و با تغییر هر یک رو به نابودی و طرحی نو.انسان شغل ،تخصص و مال و.... نیست که ناگزیرند تمامیت اینها از. فنا .به راستی انسان چیست؟که فرشته ها به پایش سجده ساختن و پس آن جنسی مخالف برای آرامش و درک عشق و رشد و تکامل از وجودش ساختن و این سالها به هر راه میزند تا خویش را بیابد؟تا عشق را باشد و آرامش را دو هدف اصلی که چون در برون بر یافتنش شتابان باشد ،هیچگاه به آن نمیرسد و هر توهوم رسیدنی ،راهیست به فقدان آن.در دیدگاه من ،انسان روحیست که آن خارج از تصور و پندار به بوسه ای از عشق به خاک داد و خاک وجودی گشت مقدس که فرشته ها را به سجده فرا خواند ،این حقیقتی قابل تامل است که باور کنیم ما جسمی نیستیم که روح دارد بلکه روحی هستیم که به موقت در جسمی سکنی گزیده و این یعنی باور این که این خود ما در مقام روح در تک تک ذرات هستی وجود دارد ،پس خود را میتوان دید در تک تک تارهای هستی که حیات را بوده و هستند و در خود نیز نمیتوان دید غیر از آن که به بوسه ای خاک را نفس حیات داد ،با قبول این مهم اندک اندک در میابی که تو آمده ای تا عشق را به این کلیت هستی که خود توست هدیه نمایی و در این بودن جایی نیست برای دروغ و دشمنی و پریشانی خیال ... که تمام انسانها وجودشان تویی اگر چه ذهنهاشان متفاوت با تو و کرده هایشهان مخالف با تو باشد .بهتر است تامل کرده ،خود را یافته و تنها تلاش نماییم که چون مهتابی باشیم برای بازتابش آن حقیقت جاری که در هیچ کلام نگنجد و فراتر از گفتن ماست .


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط shayan 101/3/18:: 2:41 عصر     |     () نظر